سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هان ! دشمنی با یکدیگر، زداینده است .مقصودم زداینده مو نیست، که زداینده دین است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
امروز: چهارشنبه 103 اردیبهشت 19

سلام....

چند روزی هست که صهیونیستها مردم بی گناه غزه را میکشند و مثل همیشه به کودکان واین بار به نوزادان هم رحم نکردند.نوزادانی که در بیمارستان هستند و به هر دلیلی باید بعد از تولد داخل دستگاه باشند تا به زندگی ادامه بدهند...قطع برق در بیمارستان باعث شده که کادرپزشکی نتوانند به همه بیماران رسیدگی کنند و از بین بیماران معمولی و نوزادان که هر دو گروه جانشان بستگی به دستگاههای برقی داردیک گروه را انتخاب کنند...و یا نرسیدن دارو مشکلات آنها را دو برابر کرده است...در حال حاضر مردم تمام دنیا چه مسلمان و یا هر دین و آیین دیگری به جنایات اسراییلیها لب به اعتراض گشوده اند و طبق تجربه های قبلی هیچکدام از این تظاهرات کار به جایی نمیبرد....واما..داستان اصلی و چیزی که برای من و خیلیهای دیگه همیشه سوال بوده.. عدم تفاهم گروه های فلسطینی در مورد کشور و مردم خودشان هست..من نمیدونم چه اتفاق دیگه ای باید بیوفته تا اینها با هم متحد بشن...دو گروه فتح و حماس که هردو هم ادعای نجات فلسطین را دارند حتی باهم درگیر میشوند و هم دیگر را میکشند.. پس نباید انتظار داشت حالا حالاها فلسطین از دست صهیونیستها آزاد بشه...وهر بلایی سرشون میاد تقصیر رهبرانی است که نمیخواهند فلسطینی متحد داشته باشند و این همه زن و بچه بی گناه از بین میرند...رهبری که بتونه گروها رو متحدکنه وجود نداره و اگر هست لجاجت و قدرتی که وجود هم نداره نمیذاره دولتی متحد داشته باشن..پس خودشون نمیخوان و دولتی که این طور باشه همونطوری که دهها ساله  نتونسته کاری کنه مطمئن باشید تا صد سال دیگه هم نمیتونه ..مگه جنگ عراق نبود که همه کشورها بر علیه ایران بسیج شده بودند..ولی ملت ایران با قدرت و صلابت تونستند از میهنشون دفاع کنن..اون موقع 10 ..20..کشور شاید هم بیشتر بر علیه ایران بودند ولی در فلسطین تنها 2 کشور آمریکا و اسراییل هستند.. پس اگه بخوان میتونند..اون موقع در ایران هر کسی ساز مخالف زد مردم از دور خارجش کردند..ولی در فلسطین ......به هر حال دعا میکنیم که از دست این وحشیها نجات پیدا کنند و هر چه زودتر متحد شوند...

انشا الله....

                                                

                                                              یا محمد و یا علی



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در سه شنبه 86/11/9 و ساعت 11:47 صبح | نظرات دیگران()

    یه دختر سه ساله دیگه کتک نداره      نزن نامرد غریبه اون که فدک نداره

    میگن و دیدیم که دختر باباییه...مخصوصا این دختر کوچولوها که خودشونو برای باباشون لوس میکنن.. بابا هم خیلی دخترشو دوست داره...وقتی بابا میاد خونه دختر  خودشو میندازه تو بغل بابا..دستای بابارو نگاه میکنه تا ببینه چی براش اورده........... اما وقتی کاروان امام حسین به اسیری رفت..رقیه سراغ بابا میگرفت ..بی تابی میکرد گریه میکرد ..از اینکه اون نامردا گوشواره از گوشش کشیدند..هنوزم داره از گوش رقیه سه ساله خون میاد..میگفت کی جرات میکرد منو بزنه ..اگه عموم عباس اینجا بود...

     بمیرم برا اون دخترکی که از گوشاش خون میچکید     با صورت کبود شده پای برهنه میدوید

      عموی من عباس اینجا باشه و این نامردا چادر از سر عمه ام زینب بکشند.. عمو عباس..تشنه ام عمو...عمو تو میروی ما سقایی نداریم  عمو تو میروی بابا دیگه یاری نداره..همه اینها حرفهایی بود که به عموش عباس گفته بود...حالا همون شده بود که ازش میترسید بابا نبود و از عمو هم خبری نبود...دستشو برد رو گردنش هنوز هم داشت از گوش کوچیکش خون میومد...گریه کرد... به غریبیه عمه اش زینب به غریبیه خودش میون این همه سنگ دل..به شام رسیده بودن...مردم شام یه جوری اونارو نگاه میکردن..انگار که غریبه دیدن...چیزایی میگفتن که رقیه متوجه نمیشد و معنیه اون حرفهارو بلد نبود...رو کرد به عمه اش زینب و پرسید عمه خارجی یعنی چه؟

    یادش اومد تو مدینه که بودن دخترای مدینه آرزوشون بود که با اون بازی کنن..کنارش بشینن وباهاش حرف بزنن..آخه اون دختر شاه بود جدش فاطمه (س) و پیامبر(ص) بود..ولی اینجا ازش فرار میکردن..آخه میگفتن اونا خارجی هستن..اونا کافرن..نمیدونست چرا بهش سنگ میزن... تو خرابه های شام غریب و غمگین نشستن...رقیه آروم نمیشه همش سراغ باباشو میگیره...سراغ علی اصغر کوچولو رو میگیره تا مثل همیشه بغلش کنه و با دستای کوچیکش بازی کنه..اما نمیدونه چی کار کردن با علی اصغردیدید یا که شنیدید تو حرم رقیه جایی هست که برای این سه ساله دختر عروسک میبرن..میدونید چی میخوان بگن..میگن رقیه فقط سه سالش بوده...اما نانجیب وقتی میبینه خیلی بی تابی میکنه این دختر..میگه الان برات یه چیزی میارم تا آروم بگیری و باهاش بازی کنی..زینب(س) میگه بذار تا اول باهاش حرف بزنم آمادش کنم ..اهمیت نمیده نا نجیب.. طبق رو میاره..رقیه روی طبق رو کنار میزنه...

     ..سر بریده پدر رو میبینه...بغلش میکنه و میگه کجایی بابا ...کجایی که ببینی با ما چی کار میکنن بابا..

                                                                       السلام علیک یا عبدالله.. یا حسن و یا حسین

    (دوستان از همه التماس دعا داریم .همین حالا یکی از رفقا تماس گرفت وگفت مادرخانومشو دکتر جواب کرده و نهایت تا 6 ماه دیگه زنده ست.. تو این ایام از همه التماس دعا داشت.خدایا تو رو به حق امام حسین و اهلش تمام مریضان شفا عنایت فرما..آمین .ذکر ام الیجیب را 5 مرتبه بخوانیم برای مریض منظور)          اجر شما با ابی عبدالله



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در شنبه 86/10/22 و ساعت 12:13 عصر | نظرات دیگران()

    یکسال گذشت...

    یک ساله که ندیدمت...یکسال غم دوری تو در دل ما جا خوش کرده....

    شب تلخی بود ..آن شبی که خبر پروازت را شنیدم...و تا صبح به خودم میگفتم مگر میشه..

    و چه روزی بود ....روز وداع با تو را می گویم....

    روزی که به محلتان آمدم...و اول از همه تو را دیدم...که آرام خوابیده ای...

    صورتم را به شیشه چسباندم..نگاهت کردم ..و صدایت زدم..اما تو خواب بودی...

    و رویت را پوشانده بودند..ولی من چهره ات را دیدم...

    مگر میشد آن صورت همیشه خندانت را فراموش کنم..

    و باورم نشد که تو باشی../....../..تو باشی و لی صدایت نباشد...

    تو باشی و در این شلوغی ..ساکن بمانی..

    رفتم تا بیشتربدانم...سر کوچه رسیدم...ماتم گرفته بود آن کوچه بن بست را...

    نمیخواستم باور کنم که این جمعیت برای بدرقه تو آمده اند...

    جلوی علی را گرفتم...وقتی در آغوش هم بغضمان ترکید...و قتی پرسیدم..حسن کجاست؟

    و قتی جوابم را با گریه داد..وقتی مهدی و محمد هم همین جواب را به من دادند ...

    باورم شد که تو را نخواهم دید...

    میخواستم داد بزنم ...آهای مردم اینجا چه خبره ؟این جمیعت کجا میره ..توی این کوچه بن بست...

    کوچه ای که بن بسته ..چه راهی داره که همه توی کوچه گم میشن....و گفتن...

    میرن تو خونه حسن اینا.. شاید حسن اونجا باشه..شاید خودشو قایم کرده...

    ولی... نه.بیرون که میان..انگار ...چشماشون قرمزتره...و دلاشون غمگینتره..

    ...و هنگامی که پیکر پاکت را به  منزل آخرت رساندیم...چه ناله و سوزها که شنیدیم...

    سوزی از دل سوزناک مادر...و ناله یک دانه خواهر...

    و او که روز اول همه غصه بی تو بودن را خود به دوش کشید..و پرنده اش را تنها به خانه آورد..

    حتی بعد از رفتنت در آن خانه غم زده تو بودی که همه را شاد میکردی...

    وقتی  پدرت با آن روحیه مثال زدنی گفت هر کس خاطره ای از حسن دارد بگوید...

    و گفتیم...در حالی که تو هم بودی در لحظه لحظه آن خاطرات........

    حالا یکسال گذشته است از آن روزها...و یادت.. نشانیت همه جا هست..هر جا که میرویم

    ...و بهترین جایی که همیشه تو هستی آن حسینیه است...هر کس دلش برای تو تنگ میشود

    میرود حسینیه...نوشته هایت را میخواند و برایت یادگاری مینویسد....

    ...........

    در این یکسال چه افرادی که با تو آشنا شدند و در این حسینیه ثبت نام کردند..

    و هنوز هم می آیند تا تو را ببیند و صدایت را بشنوند ......

    از نورآمدی و بسوی نور رفتی..

    تولد بسوی نوررفتنت مبارک

     

     یکسال از عروج آسمانی اش گذشت

    به همین مناسبت مراسم یادبود ی از طرف خانواده آن مرحوم  در روز پنج شنبه 13/10/86

    از ساعت 30/14 الی 16 در مسجد صاحب الزمان (عج) واقع در

    خیابان دماوند ..ایستگاه منصور آباد..خ شهید عباس نبی ئیان

    ( ده متری بانک ) برگزار میگردد...

    دوستان و عزیزان با حضورمون یاد حسن را گرامی میداریم و

    مرحمی باشیم بر دل خانواده آن مرحوم  انشاالله

                     شادی روح حسن نظری فاتحمه الصلوات                                                

                                                                     یا محمد و یا علی



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در یکشنبه 86/10/9 و ساعت 6:51 عصر | نظرات دیگران()
    <      1   2   3      >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    غم خرید نان در پایین شهر...
    سنگ قبر جالب و متاثرکننده یک دختربچه سرطانی
    توافق ضعیف ژنو در لانه جاسوسی
    پیام علی کریمی به گروهک تروریستی
    صدا و سیمای ایران=گسترش ماهواره
    یادداشت جالب یک ایرانی در پیج ظریف
    معنی « قتیل العبرات » چیست ؟
    زینب (س) چگونه کربلا را در تاریخ زنده نگه داشت؟
    داستان زیبای خیانت
    یک نمونه از هزار..........
    تصاویربیماری ناشناخته محمد امین
    غلامرضا تختی حالا در آمریکا زندگی میکند.
    پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت
    فقر فرهنگی و اجتماعی
    عاشورا در عاشورا...(عکسی درد آور )
    [همه عناوین(117)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا