کژی، با دانش راست می شود . [امام علی علیه السلام]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 29

یه دختر سه ساله دیگه کتک نداره      نزن نامرد غریبه اون که فدک نداره

میگن و دیدیم که دختر باباییه...مخصوصا این دختر کوچولوها که خودشونو برای باباشون لوس میکنن.. بابا هم خیلی دخترشو دوست داره...وقتی بابا میاد خونه دختر  خودشو میندازه تو بغل بابا..دستای بابارو نگاه میکنه تا ببینه چی براش اورده........... اما وقتی کاروان امام حسین به اسیری رفت..رقیه سراغ بابا میگرفت ..بی تابی میکرد گریه میکرد ..از اینکه اون نامردا گوشواره از گوشش کشیدند..هنوزم داره از گوش رقیه سه ساله خون میاد..میگفت کی جرات میکرد منو بزنه ..اگه عموم عباس اینجا بود...

 بمیرم برا اون دخترکی که از گوشاش خون میچکید     با صورت کبود شده پای برهنه میدوید

  عموی من عباس اینجا باشه و این نامردا چادر از سر عمه ام زینب بکشند.. عمو عباس..تشنه ام عمو...عمو تو میروی ما سقایی نداریم  عمو تو میروی بابا دیگه یاری نداره..همه اینها حرفهایی بود که به عموش عباس گفته بود...حالا همون شده بود که ازش میترسید بابا نبود و از عمو هم خبری نبود...دستشو برد رو گردنش هنوز هم داشت از گوش کوچیکش خون میومد...گریه کرد... به غریبیه عمه اش زینب به غریبیه خودش میون این همه سنگ دل..به شام رسیده بودن...مردم شام یه جوری اونارو نگاه میکردن..انگار که غریبه دیدن...چیزایی میگفتن که رقیه متوجه نمیشد و معنیه اون حرفهارو بلد نبود...رو کرد به عمه اش زینب و پرسید عمه خارجی یعنی چه؟

یادش اومد تو مدینه که بودن دخترای مدینه آرزوشون بود که با اون بازی کنن..کنارش بشینن وباهاش حرف بزنن..آخه اون دختر شاه بود جدش فاطمه (س) و پیامبر(ص) بود..ولی اینجا ازش فرار میکردن..آخه میگفتن اونا خارجی هستن..اونا کافرن..نمیدونست چرا بهش سنگ میزن... تو خرابه های شام غریب و غمگین نشستن...رقیه آروم نمیشه همش سراغ باباشو میگیره...سراغ علی اصغر کوچولو رو میگیره تا مثل همیشه بغلش کنه و با دستای کوچیکش بازی کنه..اما نمیدونه چی کار کردن با علی اصغردیدید یا که شنیدید تو حرم رقیه جایی هست که برای این سه ساله دختر عروسک میبرن..میدونید چی میخوان بگن..میگن رقیه فقط سه سالش بوده...اما نانجیب وقتی میبینه خیلی بی تابی میکنه این دختر..میگه الان برات یه چیزی میارم تا آروم بگیری و باهاش بازی کنی..زینب(س) میگه بذار تا اول باهاش حرف بزنم آمادش کنم ..اهمیت نمیده نا نجیب.. طبق رو میاره..رقیه روی طبق رو کنار میزنه...

 ..سر بریده پدر رو میبینه...بغلش میکنه و میگه کجایی بابا ...کجایی که ببینی با ما چی کار میکنن بابا..

                                                                   السلام علیک یا عبدالله.. یا حسن و یا حسین

(دوستان از همه التماس دعا داریم .همین حالا یکی از رفقا تماس گرفت وگفت مادرخانومشو دکتر جواب کرده و نهایت تا 6 ماه دیگه زنده ست.. تو این ایام از همه التماس دعا داشت.خدایا تو رو به حق امام حسین و اهلش تمام مریضان شفا عنایت فرما..آمین .ذکر ام الیجیب را 5 مرتبه بخوانیم برای مریض منظور)          اجر شما با ابی عبدالله



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در شنبه 86/10/22 و ساعت 12:13 عصر | نظرات دیگران()
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    غم خرید نان در پایین شهر...
    سنگ قبر جالب و متاثرکننده یک دختربچه سرطانی
    توافق ضعیف ژنو در لانه جاسوسی
    پیام علی کریمی به گروهک تروریستی
    صدا و سیمای ایران=گسترش ماهواره
    یادداشت جالب یک ایرانی در پیج ظریف
    معنی « قتیل العبرات » چیست ؟
    زینب (س) چگونه کربلا را در تاریخ زنده نگه داشت؟
    داستان زیبای خیانت
    یک نمونه از هزار..........
    تصاویربیماری ناشناخته محمد امین
    غلامرضا تختی حالا در آمریکا زندگی میکند.
    پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت
    فقر فرهنگی و اجتماعی
    عاشورا در عاشورا...(عکسی درد آور )
    [همه عناوین(117)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا