سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به مردى که در ستودن او افراط کرد ، و آنچه در دل داشت به زبان نیاورد فرمود : ] من کمتر از آنم که بر زبان آرى و برتر از آنم که در دل دارى . [نهج البلاغه]
امروز: یکشنبه 103 آذر 4

سلام .. شاعر نیستم

ولی هر چی به ذهنم رسید نوشتم

ببخشید اگه خوب نیست..

هر جاشو بخوا هید میتونید اصلاح کنید

 

جهان یکسر همه شور است وغوغاست

یکی نه ..صد نه و ..هزاران خیمه بر پاست

برای هر دلی شوری به جانست

سری پر درد و اشکی در زمانست

گلی غنچه شده یک لحظه وا شد

ولیکن ساقه اش از تن جداشد

آسمانیها برای بردن گلبرگهایش

نبردند خاکیان کامی زکامش

گلی دیگر نمایان شد چمن ماه

که بودش شبه ماه آسمانها

پر پرواز او را چاره کردند

برای باغبانش سوز دل را تازه کردند

چو آن.. گل.. برگ .برگ خزان شد

تو گویی آسمان هم ناتوان شد

برای بردنش یاری رسانید

که دیگر باغبان هم ناتوان شد

یکی دیگر که یاسی با صفا بود

صمیمی و قشنگ و خوش ادا بود

برگی از گلبرگ نازش را کشیدند

بی جانی جان جانسوزی را شنیدند

تازه داماد گلستان امامت

بزد بوسه به دامان شهادت

آن که خود ساقی آلاله ها بود

علمدار سپاهی با وفا بود

 رود روان در زیر پایش

ولیکن معرفت بود در مرامش

 در آن روزی که صحرا لاله گون شد

شقایق از تنش ساقه جدا شد

خدایا ..بار الها..پروردگارا..

جهنم کن سزای ناسزا را..

یا محمد و یا علی



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در دوشنبه 86/1/27 و ساعت 3:52 عصر | نظرات دیگران()

    سلام آقا

    دلمون سیاه ست... کارامون همش خطاست

    ولی وردمون ذکر شماست..

    آخه شمارو دوست داریم...

    از هر چی بلاست ..امیدمون فقط خداست..

    شما هم که هستی پیشمون..بینمون مهر وصفاست

    آقا امروز نمیای........اگه طلوع کنی  این جمعه بیای

    قدمتون رو چشممون..

    ولی من چیکار کنم..شرمنده ام ..چیزی ندارم براتون..

    شما میگید: آی مسلمونا این منم ..این امامتون..

    سرامون پایین آقا ..از کلامتون..

    رومون نمیشه از شما ..که بگیم..سلام آقا خوش اومدی به شهرمون

    براتون چیزی نداریم که با اون..خودمونو بهتون نشون بدیم..

    خجالت میکشیم بهتون بگیم ..میخوایم بشیم یاورتون

    ..منتظر شما باید اهل دل و صفا باشه..

    با ذکر ..ذاکرا.. هم نوا باشه..با شما و جدتون یکصدا باشه..

    نمیدونم چی بگم ...فقط اینو میدونم..اگه امروزی بیاد..

    چی داریم تا براشون فدا کنیم..

    جونمونو  ....آخه اون که دیگه مال ما نیست..

    تو دنیاست و دیگه با مهر و وفا نیست..

    راستی اگه ایشون بیاد..   وای من ...خجالت میکشیم ..خجالت میکشیم...

    ولی از همین حالا میتونیم که از بدا دست بکشیم..

    به یدونه ریسمون چنگ بزنیم..براشون صف بکشیم..

    پس با این حساب...الهم عجل لولیک الفرج رو باهم دیگه داد میکشیم....

     



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در جمعه 86/1/24 و ساعت 2:2 صبح | نظرات دیگران()

    سلام

    بدون مقدمه شروع میکنم    1....2.....3...

    نامردیه خیلی هم نامردیه

    یه پیرمرد بازنشسته شاید پدر من یا شما..

    وقتی که داری داماد میشی بهت میگه ..ببخشید بابا که نمیتونم کمکت کنم...

    بابایی که تمام عمرش برات زحمت کشیده اونقدر بامرام که میخواد خرج عروسیتم بده..

    با این حقوق ...ازتون انتظار نداریم..

    پیرمرد سالها زحمت کشیده...ولی بعد از این همه سال...

    نمیدونم..شاید الان هم چند ماه باشه که بچه هاش  میوه  نخوردن..گوشت..مرغ...

    وقتی که کوچیک بودی با ذوق و شوق خرید شب عید با مامان و بابا  برا خودت لباس و کفش نو میخریدی..

    حالا که بزرگتر شدی مبینی چند سال چیزای نو خریدی....ولی بابا ...اااا این همون لباسایی که وقتی کوچیک بودی

    بابا و مامان همونارو میپوشیدن..............

    و خجالت میکشی وتو دلت به معرفتشون آفرین میگی

    وقتی بابا  میاد پیشت و بهت میگه...بابا ..دلم گرفته ..نمیدونم چرا همش یاد قدیما میوفتم و گریم میگیره

    و... یه دفعه ..میزن زیر گریه... و تو نمیفهمی...چی شده...

    و بازم نمی فهمی..چون اگه می فهمیدی..بوسش میکردی ..و به پاش میوفتادی..غرورتو  میشکستی..

    میگفتی دوست دارم بابا ..خاک پاتم...منو ببخش به گذشتت..اونجایی که بلند بات حرف زدم.. حرفتو گوش نکردم

    بابا دوستت دارم

    شما بگید ...ولی من نمیتونم ....نه که روم نمیشه ...نه که غرور دارم ..

    آخه من بابا .....

    تو رو خدا حالا که هستش..قدرشو بدونین...آدم وقتی ..سنش بالا میره  اخلاقش به بچه ها شبیه میشه

    زود رنج میشن و از خیلی چیزا دلشون میشکنه...ولی نمیگن اونقدر میرزن تو دلشون که یه دفعه .....

    فاصله ها زیاد شده و صورتای سرخ از سیلی .....

    بابا و مامانای شرمنده..از بچه هاشون...نوه هاشون..هی داره زیاد میشه

    نذارید یه بابا و یا یه مامان شرمندتون بشن....

    آخه ..میدونید .......عذاب وجدانش خیلی سخته خیلی سخت....

    یا محمد یا علی    خدا نگهدار همه مادرا وباباها

     

     



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در چهارشنبه 86/1/22 و ساعت 6:33 عصر | نظرات دیگران()
    <      1   2   3   4      
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    غم خرید نان در پایین شهر...
    سنگ قبر جالب و متاثرکننده یک دختربچه سرطانی
    توافق ضعیف ژنو در لانه جاسوسی
    پیام علی کریمی به گروهک تروریستی
    صدا و سیمای ایران=گسترش ماهواره
    یادداشت جالب یک ایرانی در پیج ظریف
    معنی « قتیل العبرات » چیست ؟
    زینب (س) چگونه کربلا را در تاریخ زنده نگه داشت؟
    داستان زیبای خیانت
    یک نمونه از هزار..........
    تصاویربیماری ناشناخته محمد امین
    غلامرضا تختی حالا در آمریکا زندگی میکند.
    پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت
    فقر فرهنگی و اجتماعی
    عاشورا در عاشورا...(عکسی درد آور )
    [همه عناوین(117)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا