سلام .. شاعر نیستم
ولی هر چی به ذهنم رسید نوشتم
ببخشید اگه خوب نیست..
هر جاشو بخوا هید میتونید اصلاح کنید
جهان یکسر همه شور است وغوغاست
یکی نه ..صد نه و ..هزاران خیمه بر پاست
برای هر دلی شوری به جانست
سری پر درد و اشکی در زمانست
گلی غنچه شده یک لحظه وا شد
ولیکن ساقه اش از تن جداشد
آسمانیها برای بردن گلبرگهایش
نبردند خاکیان کامی زکامش
گلی دیگر نمایان شد چمن ماه
که بودش شبه ماه آسمانها
پر پرواز او را چاره کردند
برای باغبانش سوز دل را تازه کردند
چو آن.. گل.. برگ .برگ خزان شد
تو گویی آسمان هم ناتوان شد
برای بردنش یاری رسانید
که دیگر باغبان هم ناتوان شد
یکی دیگر که یاسی با صفا بود
صمیمی و قشنگ و خوش ادا بود
برگی از گلبرگ نازش را کشیدند
بی جانی جان جانسوزی را شنیدند
تازه داماد گلستان امامت
بزد بوسه به دامان شهادت
آن که خود ساقی آلاله ها بود
علمدار سپاهی با وفا بود
رود روان در زیر پایش
ولیکن معرفت بود در مرامش
در آن روزی که صحرا لاله گون شد
شقایق از تنش ساقه جدا شد
خدایا ..بار الها..پروردگارا..
جهنم کن سزای ناسزا را..
یا محمد و یا علی