دوشنبه 21/2/83
زنگ میزنم به بابا که شهرستانه :
سلام بابا... برا عروسیه فردا شب بیا تهران
نه بابا ..من نمیام ولی مادرتو میفرستم.. شما برید خوش باشید..
بابا میدونم برا چی نمیخوای بیایی.. فقط بیا تا پیش هم باشیم اگه نخواستی عروسی نیا..
( 4 یا 5 فروردین بود که عموم از دنیا رفت و بابا به احترام ایشون نمیخواست عروسی بره)
من کارامو میکنم و شنبه صبح میام تهران...
خداحافظی میکنم و آماده میشیم برا عروسیه فردا شب..
...شنبه 26/ 2/ 83 ساعت 7.30 صبح محل کار ( پس فردا چهارشنبه 26/2/86 سه ساله میشه)
داریم با همکارا مقدمات صبحانرو آماده میکنیم...که تلفن زنگ میزنه....
همسرم میگه دایی باهات کار داره یه زنگ بهش بزن...
تعجب میکنم و ترسی تو دلم میوفته...دایی شهرستانه این موقع صبح چه کاری بامن داره...
سلام دایی کاری داری....
کار خاصی نیست امروز صبح بابات حالش خوب نبود بردیمش بیمارستان...
حول میشم قاطی میکنم...خداحافظی..وفقط میگم الان راه میوفتم...
همکارام موضوع رو میپرسن .میگم.....
یکی از اونا میگه...دوباره زنگ بزن بگو حالش چطوره...
دایی ...الان حالش چطوره...
میزنه زیر گریه.....وای...باورم نمیشه...زانو میزنم ...هر کاری میکنم گریه ام نمیگیره...
وقتی رفتیم نطنز فهمیدیم..بابا صبح زود میاد کنار جاده تا سوار اتوبوس بشه و بیاد تهران..
اتوبوس که میرسه... حالش بد میشه و میوفته....چند نفر که اونجا بودن میرسوننش بیمارستان..
ولی آقای صنوبری میگفت قبل از اینکه برسیم بیمارستان بابات سرش رو پاهای من بود که دیدم تموم کرد...
تنهای تنها...همیشه تنها بود ..ما بودیم ولی انگار که نبودیم...
ساکشو که باز کردیم دیدیم همه چیز هست..
از گوشت و مرغ گرفته تا ماستو..شامی و میوه که میخواسته برای ما بیاره...
ما هم اونارو دادیم به مهمونامون ...شاید میدونسته که مهمون داره.........
وقتی سفر بابارو یادم میاد این شعر وترانه به ذهنم میرسه...
مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود تو خلوت آیینه ها به انتظار نشسته بود
میخواست که از اونجا بره ولی نمیدونست کجا دلش پر از گلایه بود ولی نمیدونست چرا
دفتر خاطراتشو رو تاقچه جا گذاشتو رفت عکسای یادگاریشو برای ما گذاشتو رفت
دل که به جاده میسپرت کسی اونو صدا نکرد نگاه عاشقونه ای برای اون دعا نکرد
حالا دیگه تو غربتش ستاره سر نمیزنه تو لحظه های بی کسی پرنده پر نمیزنه
با کوله بار خستگی تو جاده های خاطره مسافر خستهء من یه عمر که مسافره ..یه عمره که مسافره
خدا رحمت کنه همه باباها و مامانارو که جاشون خالیه...
برای شادی ارواح همه گذشتگان فاتحه با ذکر صلوات
یا محمد و یاعلی