سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توانگرى و درویشى آنگاه آشکار شود که در قیامت عرضه بر کردگار شود . [نهج البلاغه]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 29

سلام.......

سال 78 بود که برای کار به جنوب رفتم ..بعد از مدتی با چند نفراز بچه هایی که اونا هم

برای کار به اونجا اومده بودند آشنا شدم ..بعد از مدتی فهمیدم که شغلشون غواصیه....

از هردری با هم صحبت میکردیم ..از زیباییهای دریا و اعماق اون تعریف کردن.. و از خطراتی

که براشون پیش اومده...ازشون خواستم که بهترین و بدترین خاطراتی که تو دریا داشتن

برام تعریف کنن....یکیشون گفت که بهترینو اول بگم یا بدترین....

گفتم اتفاق بد و اول بگو و با خوبی تمومش کن تا دبرس نشیم...

با یه لرزشی تو صحبتاش شروع کرد که فهمیدم  آثار اون هنوز تو وجودشه...: 11سال پیش 

 ما برای یه شرکت مشغول کار زیر دریا بودیم..یه روز که برای استراحت بیرون آب بودیم

یه دستور فوری برامون اومد که باید به یه ماموریت بریم ...برای توجیه کار به جلسه ای رفتیم ...

یک نفر با لباس نظامی سر کلاس اومد و گفت متاسفانه آمریکا یکی ازهواپیماهای

مسافربریه مارو با موشک زده و همه 290مسافر بیگناه به همراه خدمه به شهادت رسیدن...

( یاد اون روز باعث شد اشک تو چشمای همه جمع بشه.....)

اون شخص ادامه داد: برای جمع آوری اجساد به کمک شما نیاز داریم...سریع آماده شدیم

وبه محل رفتیم ...خدای من چه صحنه هایی که ندیدیم..بزرگ و کوچیک ..زن و مرد 

 که روی آب شناور شده بودن ...یه بچه یکساله که با چهره ای معصوم و آرامش ابدی  همراه

موجهای آرام دریا بالا و پایین میرفت...دستمو دراز کردم تا بدن کوچیکشو از آب بگیرم ....

هر جای بدنو که میخواستی دست بزنی  از هم جدا میشد ...دستمو بردم زیر بدن و بلند کردم

گفتم خدایا تورو به مظلومیت علی اصغر قسم جزای جنایت کارو بده

صحنه ها اونقدر دلخراش بود که اشک چشمات با شوریه دریا یکی میشد

...بغضامون ترکید ...و دوستم دیگه نتونست چیزی بگه...

گفتم اگه 100تا خاطره شیرین هم تعریف کنی تلخیه این خاطره از بین نمیره......

پس شیرینیتو نگو تا با غم این عزیزان برای چند لحظه هم که شده عزاداری کنیم............

به یاد مظلومیتشون فاتحه با ذکر صلوات

                                                           یا محمد و یا علی



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در سه شنبه 86/4/12 و ساعت 6:53 عصر | نظرات دیگران()

    یکی بود ..یکی نبود..غیر از خدای مهربون هیچکس نبود..

     شهری بود خرم و زیبا..با مردمی خوب و با صفا......

     همه توی شهر مشغول کار و زندگی بودن.......... که.........

    که یه روز آرامش شهر تبدیل به هیاهو شد ..  یکدفعه آسمون تاریک شد...

    پرنده های زشتو آهنی با صدای وحشتناکی اومدن... همه ترسیدن ..

    تا بفهمن چی شده...همه جا خراب شده بود. .خیلیها تو خیابونا افتاده بودن...

     بعضیا ناله میکردن و بعضیا آروم خوابیده بودن....

    یه بچه کوچیک اون وسط هی مادرشو تکون میداد..صدا میزد ..

     تازه فهمیدن که چی شده ..

    یکی از این همسایه های مزدور به ما حمله کرده بود گفتن باید چی کار کنیم ..

    چاره نداریم باید دفاع کنیم..از خودمون...خاکمون ..میهنمون..

    جوونا جمع شدن و تا جایی که تونستن جلوشون وایستادن...

    چیزی نداشتن که بخوان اونارو بیرون کنن...فقط غیرت داشتن...همین..

     یکی از اون با غیرتا..با مراما..با هیبتا..که میجنگید با بعثیا..

    یکهو دیدش یه ماشینه اسیر گرفته میبره..

    خوب که نگاه کرد.. دید میشناسه اون اسیرو..... خواهرشه ...

    آره خودش بود همون که مونده بود تا با داداشش دفاع کنه از وطنش..

    خدا یا چی کار کنم نمیتونم اونو آْزاد کنم...بعثیا دیوونه و پست فطرتن...

    یه فکری کرد ...سخت بود.. ولی...از خدا یه قول گرفت...

    . ار پی جی رفت روی دوشش...نشونه گرفت...

    اشک اومد رو گونه ها ش..خداحا فظی کرد با خواهرش.. .....

    ..... ...... ....... ........ .......... و خدا..........

     

    بعد از یه مدتی خدا هم به قولی که داده بود وفا کرد...اونم رفت پیش خواهرش           

                                                                          یا محمد و یا علی



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در دوشنبه 86/4/11 و ساعت 3:54 عصر | نظرات دیگران()

    سلام...

    با یه  آدم عوضی باید چی کار کرد؟ اگه شما بودید چی کار میکردید؟

    مطمئن باشید که شما هم تو بازی هستید....

    وقتی یکی حرف حالیش نشه...چند تا آدمی که ازش بدتون میاد اونو ساپورت کنن ..تو هم که دستت

    بهش نمیرسه...هی باید حرص بخوری ...دفعه اول که دیدمش از قیافش حالم بهم خورد....

    آقا ..یه قیافه لج در آریم داره که نگو.............

    همچین میخوام با مشت...نه با لگد...نه ..با گوش کوبم نه...با تبر بزنم وسط مخش ..بعد هم با این

    ماشین غلطکیا لهش کنم ..تا رفیقاش بیان با کاردک جمعش کنن....

    بچه پرو باسه من ...نه.. باسه ما لات بازی درمیاره...تو نمیری شیطونه میگه (البته خودش شیطونه)

    با بر و بچ بریم اعلامیشو بچسبونیم رو دیوار....

    هر کی خواست بیاد مایه تیله خوبی گیرش میاد...نترسید به جرم اراذل اوباش نمیتونن مارو بگیرن..

    آخه یه پارتیه مشتی داریم..

    یه جورایه دیگم میشه حالشو گرفت...نمیشه صریح گفت...ولی : قیر داغ....قیف...یارو...

    ..اووووو...وه ..خیلی وقته منتظر  یه فرصتیم که تنها گیرش بیاریم..لا مروت از خونش بیرون نمیاد...

    ..آخ ..ببخشید یادم رفت بگم چه بلایی سرمون اوورده...

    میدونید چیه... نمیشه گفت ...نمیدونم ...چی بگم...ولی یه توهینه ..خیلی بدی کرده...

    به بهترین دوستم...کسی که هر چی میگه باید گوش کنم...یعنی همه ما گوش به حرفش هستیم...

    اگه شما باشید چی کار میکنید؟ با یه آدمی که اونقدر ازش متنفری ..اگه ببینیش میخوای با تمام

    وجودت خر خرشو بجوییی........

    شرمنده ...خیلی تند رفتم ولی مطمئن باشید

    که حقش بود تازه اونایی که ازش طرفداری میکنن رو نگفتم باید چی کارشون کرد......

    حالا اگه شما بودید چی کار میکردید؟     اگه بشناسیدش شما بدتراز من باهاش برخورد میکنید

     میدونید اون عوضی کیه؟  همینی که تازگی شغالیه شده      سلمان رشدیه شغال                         

      یا محمد و یا علی



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در سه شنبه 86/3/29 و ساعت 8:4 عصر | نظرات دیگران()
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    غم خرید نان در پایین شهر...
    سنگ قبر جالب و متاثرکننده یک دختربچه سرطانی
    توافق ضعیف ژنو در لانه جاسوسی
    پیام علی کریمی به گروهک تروریستی
    صدا و سیمای ایران=گسترش ماهواره
    یادداشت جالب یک ایرانی در پیج ظریف
    معنی « قتیل العبرات » چیست ؟
    زینب (س) چگونه کربلا را در تاریخ زنده نگه داشت؟
    داستان زیبای خیانت
    یک نمونه از هزار..........
    تصاویربیماری ناشناخته محمد امین
    غلامرضا تختی حالا در آمریکا زندگی میکند.
    پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت
    فقر فرهنگی و اجتماعی
    عاشورا در عاشورا...(عکسی درد آور )
    [همه عناوین(117)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا