سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش بیش از آن است که به شماره آید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 1

 

پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت 

 

داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم 

مرگمان باد که شکواییه از زخم کنیم 

مرد آن است که از نسل سیاوش باشد 

"عاشقی شیوه‌ی مردان بلا کش باشد " 

چند قرن است که زخمی متوالی دارند 

از کویر آمده‌ها بغض سفالی دارند 

بنویسید گلوهای شما راه بهشت 

بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت 

بنویسید زنی مرد که زنبیل نداشت 

پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت 

بنویسید که با عطر وضو آوردند 

نعش دلدار مرا لای پتو آوردند 

زلفها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود 

"دوش می‌آمد و رخساره بر افروخته بود 

خوب داند که به این سینه چه ها می گذرد 

هر که از کوچه معشوقه ما می گذرد 

بنویسید غم و خشت و تگرگ آمده بود 

از در و پنجره‌ها ضجه‌ی مرگ آمده بود 

شهر آنقدر پریشان شده بود از تاریخ 

شاه قاجار به خونخواهی ارگ آمده بود 

با دلی پر شده از زخم نمک می‌خوردیم 

دوش وقت سحر از غصه ترک می‌خوردیم 

بنویسید که بم مظهر گمنامی‌هاست 

سرزمین نفس زخمی بسطامی‌هاست 

ننویسید که بم تلی از آواره شده است 

بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است 

مثل وقتی که دل چلچله‌ای می‌شکند 

مرد هم زیر غم زلزله‌ای می‌شکند 

زیر بار غم شهرم جگرم می‌سوزد 

به خدا بال و پرم بال و پرم می‌سوزد 

مثل مرغی شده‌ام در قفسی از آتش 

هر چه قدر این و آن ور بپرم می‌سوزد 

بوی نارنج و حناهای نکوبیده بخیر! 

توی این شهر پر از دود سرم می‌سوزد 

چاره‌ای نیست گلم قسمت من هم این است 

دل به هر سرو قدی می‌سپرم می‌سوزد 

الغرض از غم دنیا گله‌ای نیست عزیز! 

گله‌ای هست اگر حوصله‌ای نیست عزیز! 

یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم 

آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم 

آسمان هست غزل هست کبوتر داریم 

باید این چادر ماتم زده را برداریم 

تنِ تردِ همه چلچله ها در خاک و 

پای هر گور چهل نخل تناور داریم 

مشتی از خاک تو را باد که پاشید به شهر 

پشت هر حنجره یک ایرج دیگر داریم 

مثل ققنوس ز ما باز شرر خواهد خاست 

بم همین طور نمی‌ماند و بر خواهد خاست 

داغ دیدیم شما داغ نبینید قبول! 

تبری همنفس باغ نبینید قبول! 

هیچ جای دل آباد شما بم نشود 

سایه‌ی لطف شما از سر ما کم نشود 

گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید 

داغ دیدیم امید است دعامان بکنید 

بم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد 

"نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد " 

حامد عسگری



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در چهارشنبه 91/10/6 و ساعت 4:0 عصر | نظرات دیگران()

    فقر اینه که 2 تا النگو توی دستت باشه و 2 تا دندون خراب توی دهنت؛

    فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

    فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری

    از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

    فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و

     خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت

    و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

    فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی

     که موها و گردنشو بپوشونه،

     وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی!

    فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در 3 ماه اخیر چند تا

    کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

    فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

    فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری

     اما فلان کتاب معروف رو نمی خری

     تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

    فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

    فقر اینه که ماشین 40 میلیون تومانی سوار بشی

    و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

    فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای،

    تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق

    قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

    فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن

    و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

    فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

    فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و

     موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

    فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه
     
    گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ


  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در دوشنبه 91/2/18 و ساعت 3:52 عصر | نظرات دیگران()

    ایسنا:جایزه بخش عکاسی خبری (Breaking News) پولیتزر به مسعود حسینی،

    عکاس افغان رسید

     

     

    عکس مسعود حسینی دختری کوچک را نشان می‌دهد که در جریان یک انفجار انتحاری

    در مراسم عاشورای سال گذشته کابل در میان کودکان کشته و مجروح شده ایستاده

     است و گریه می‌کند.

    به گزارش آسوشیتد پرس، این عکس در ششم دسامبر سال 2011 میلادی ثبت شده

    و گریه و شیون دختری 12 ساله به نام «ترانه اکبری» را به ثبت رسانده است.

    از اعضای خانواده ترانه که در این حادثه همراه او بودند، هفت نفر در این حادثه کشته

    شدند که یکی از آنها برادر هفت ساله‌اش ـ شعیب ـ بود.



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در پنج شنبه 91/1/31 و ساعت 10:17 صبح | نظرات دیگران()
    <      1   2   3   4   5   >>   >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    غم خرید نان در پایین شهر...
    سنگ قبر جالب و متاثرکننده یک دختربچه سرطانی
    توافق ضعیف ژنو در لانه جاسوسی
    پیام علی کریمی به گروهک تروریستی
    صدا و سیمای ایران=گسترش ماهواره
    یادداشت جالب یک ایرانی در پیج ظریف
    معنی « قتیل العبرات » چیست ؟
    زینب (س) چگونه کربلا را در تاریخ زنده نگه داشت؟
    داستان زیبای خیانت
    یک نمونه از هزار..........
    تصاویربیماری ناشناخته محمد امین
    غلامرضا تختی حالا در آمریکا زندگی میکند.
    پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت
    فقر فرهنگی و اجتماعی
    عاشورا در عاشورا...(عکسی درد آور )
    [همه عناوین(117)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا