سلام.......
سال 78 بود که برای کار به جنوب رفتم ..بعد از مدتی با چند نفراز بچه هایی که اونا هم
برای کار به اونجا اومده بودند آشنا شدم ..بعد از مدتی فهمیدم که شغلشون غواصیه....
از هردری با هم صحبت میکردیم ..از زیباییهای دریا و اعماق اون تعریف کردن.. و از خطراتی
که براشون پیش اومده...ازشون خواستم که بهترین و بدترین خاطراتی که تو دریا داشتن
برام تعریف کنن....یکیشون گفت که بهترینو اول بگم یا بدترین....
گفتم اتفاق بد و اول بگو و با خوبی تمومش کن تا دبرس نشیم...
با یه لرزشی تو صحبتاش شروع کرد که فهمیدم آثار اون هنوز تو وجودشه...: 11سال پیش
ما برای یه شرکت مشغول کار زیر دریا بودیم..یه روز که برای استراحت بیرون آب بودیم
یه دستور فوری برامون اومد که باید به یه ماموریت بریم ...برای توجیه کار به جلسه ای رفتیم ...
یک نفر با لباس نظامی سر کلاس اومد و گفت متاسفانه آمریکا یکی ازهواپیماهای
مسافربریه مارو با موشک زده و همه 290مسافر بیگناه به همراه خدمه به شهادت رسیدن...
( یاد اون روز باعث شد اشک تو چشمای همه جمع بشه.....)
اون شخص ادامه داد: برای جمع آوری اجساد به کمک شما نیاز داریم...سریع آماده شدیم
وبه محل رفتیم ...خدای من چه صحنه هایی که ندیدیم..بزرگ و کوچیک ..زن و مرد
که روی آب شناور شده بودن ...یه بچه یکساله که با چهره ای معصوم و آرامش ابدی همراه
موجهای آرام دریا بالا و پایین میرفت...دستمو دراز کردم تا بدن کوچیکشو از آب بگیرم ....
هر جای بدنو که میخواستی دست بزنی از هم جدا میشد ...دستمو بردم زیر بدن و بلند کردم
گفتم خدایا تورو به مظلومیت علی اصغر قسم جزای جنایت کارو بده
صحنه ها اونقدر دلخراش بود که اشک چشمات با شوریه دریا یکی میشد
...بغضامون ترکید ...و دوستم دیگه نتونست چیزی بگه...
گفتم اگه 100تا خاطره شیرین هم تعریف کنی تلخیه این خاطره از بین نمیره......
پس شیرینیتو نگو تا با غم این عزیزان برای چند لحظه هم که شده عزاداری کنیم............
به یاد مظلومیتشون فاتحه با ذکر صلوات
یا محمد و یا علی