سلام
یه پیشنهاد برای همه وبلاگ نویسا دارم..
خیلی شده که ما در مقابل بزرگترامون ایستادیم و شاید در بعضی مواقع هم به اونها بی احترامی کردیم
بیایید همینجا و تو وبلاگمون از اونها حرف بزنیم ..
ازشون عذر خواهی کنیم..تا اونایی که غرور معذرت خواهی از بابا و مامان دارن کم کم نرم بشن
هر چی تو دلمون داریم بریزیم بیرون..بگیم با اینکه باهاشون لج بازی میکنیم ولی دوستشون داریم..
از دوستانی که رفتارهای محبت آمیزی با بزرگتراشون دارن به وبلاگمون دعوت کنیم..
و یا اونا برامون کامنت بزارن و راهنمایی کنن..
تجربه خیلی خوبه پس باید از اون استفاده کرد
پدر ومادر هر کاری برای بچه هاشون میکنن..ولی ما نمیبینیم ویا اهمیت نمیدیم..
وبلاگ..دوستیه که میتونه در مواقع دلتنگیامون..دلشکستگیمون..مونس درد و دلای ما باشه..
اگه ناراحت شدیم تو خونه..حرفی نزنیم که دیگرانو ناراحت کنیم..
بیاییم بشینیم پای وبلاگمون ..وهمه چیزو بهش بگیم...
مطمئن باشید اونقدر دوست داریم که به کمکمون بیان..
این درد و دلا یه حسنی داره و اینه که:خدا هم صدامونو میشنوه ....کمکمون میکنه...مطمئن باشید.فرشته هایی
هستن که از طرفش.مامور شدن تا اینجا یه وبلاگ باز کنن..میبینه.. میخونه...و کامنت میزاره..
قربون آقام علی برم ...پادشاهی که درد دلشو به چاه نخلستانهای کوفه میگفت..
شاید این چاهها به خاطر اشکهای مولامون..هنوزم پر آبن
ما میخواهیم به اشتباهاتمون اعتراف کنیم و یا بگیم دلمون شکست از اینکه..دوستمون جواب سلاممونو
نداده...
علی دلش شکست که بعد از رحلت پیامبر..در خونشو آتیش زدن.وخانوم فاطمه....
دلش شکست که دید باید فاطمه شو..شبونه و غریبانه دفن کنه...
آسمون بی کسی با من بمون خور شید من ابر سیاهو پس بزن ستاره ی امید من