سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون از کارى ترسى بدان درشو ، که خود را سخت پاییدن دشوارتر تا در نشدن در کار و ترسیدن . [نهج البلاغه]
امروز: یکشنبه 04 فروردین 31
میلاد فرزند شجاعت

سالها از شهادت جانگداز دختر پیامبر، حضرت زهرا میگذشت. حضرت علی(ع) پس از فاطمه با امامه (دختر زادة پیامبر اکرم) ازدواج کرده بود. امّا با گذشت بیش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علی(ع) بود.

برای خاندان پیامبر، سرنوشتی شگفت رقم زده شده بود. بنی هاشم، در اوج عزّت و بزرگواری، مظلومانه می‏زیستند. وقتی علی(ع) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را که در علم نسب‏ شناسی وارد بود و قبایل و تیره‏ های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب می‏شناخت طلبید. از عقیل خواست که: برایم همسری پیدا کن شایسته و از قبیله ‏ای که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تکسوار و رشید.(2)

پس از مدّتی، عقیل زنی از طایفة کلاب را خدمت امیرالمؤمنین(ع) معرفی کرد که آن ویژگی ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمة کلابیّه می گفتند و بعدها به «امّ‏ البنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری که به ‏دنیا آورد و عبّاس یکی از آنان بود.

عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش رفت. وی از این موضوع استقبال کرد و با کمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت علی(ع) با آن زن شریف ازدواج کرد. فاطمة کلابیّه سراسر نجابت و پاکی و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانة علی(ع) شد، حسن و حسین (علیهماالسلام) بیمار بودند. او آنان را پرستاری کرد و ملاطفت بسیار به آنان نشان داد(3).

گویند: وقتی او را فاطمه صدا کردند گفت: مرا فاطمه خطاب نکنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید.

ثمرة ازدواج حضرت علی با او، چهار پسر رشید بود به نامهای: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، که هر چهار تن سالها بعد در حادثة کربلا به شهادت رسیدند. عباس، قهرمانی که در این بخش از او و خوبی‏ها و فضیلتهایش سخن میگوییم، نخستین ثمرة این ازدواج پر برکت و بزرگترین پسر امّ البنین بود.

فاطمة کلابیه (امّ البنین) زنی دارای فضل و کمال و محبّت به خاندان پیامبر بود و برای این دودمانِ پاک، احترام ویژه ‏ای قائل بود. این محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود که اجر رسالت پیامبر را «مودّت اهل بیت» دانسته است(4). او برای حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم، یادگاران عزیز حضرت زهرا (س)، مادری می‏کرد و خود را خدمتکار آنان می‏دانست. وفایش نیز به امیرالمؤمنین (ع) شدید بود. پس از شهادت علی(ع) به احترام آن حضرت و برای حفظ حرمت او، شوهر دیگری اختیار نکرد، با آن که مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود.(5)

ایمان والای امّ البنین و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود که آنان را بیشتر از فرزندان خود، دوست می‏داشت. وقتی حادثة کربلا پیش آمد، پیگیر خبرهایی بود که از کوفه و کربلا می‏رسید. هرکس خبر از شهادت فرزندانش می‏داد، او ابتدا از حال حسین(ع) جویا می‏شد و برایش مهمتر بود.

عبّاس بن علی(ع) فرزند چنین بانوی حق شناس و بامعرفتی بود و پدری چون علی بن ابی طالب(ع) داشت و دست تقدیر نیز برای او آینده ‏ای آمیخته به عطر وفا و گوهر ایمان و پاکی رقم زده بود.

ولادت نخستین فرزند امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه بود.(6) تولّد عباس، خانة علی و دل مولا را روشن و سرشار از امید ساخت، چون حضرت می‏دیدند در کربلایی که در پیش است، این فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ علی، فدای حسینِ فاطمه خواهد گشت.

وقتی به دنیا آمد حضرت علی(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحید و رسالت و دین، پیوند داد و نام او را عباس نهاد(7). در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامی گوسفندی را به عنوانِ عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند(8).

آن حضرت، گاهی قنداقة عبّاس خردسال را در آغوش میگرفت و آستینِ دستهای کوچک او را بالا می‏زد و بر بازوان او بوسه می‏زد و اشک می‏ریخت. روزی مادرش امّ البنین که شاهد این صحنه بود، سبب گریة امام را پرسید. حضرت فرمود: این دستها در راه کمک و نصرت برادرش حسین، قطع خواهد شد؛ گریهء من برای آن روز است(9).

با تولّد عبّاس، خانة علی(ع) آمیخته ‏ای از غم و شادی شد: شادی برای این مولود خجسته، و غم و اشک برای آینده‏ ای که برای این فرزند و دستان او در کربلا خواهد بود.         برگرفته از سایت    http://www.abalfazl.com



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در چهارشنبه 85/11/11 و ساعت 3:19 عصر | نظرات دیگران()

    ای حسین جانم...جان جانانم    

    عاشقت گشتم ای مولا جانم..

    عاشق رویت منم سرگشته در کویت منم..

    گر  مرا  اسکان دهی جان میدهم در راه تو....

    ای حسین جانم...جان جانانم ......

    عاشقت گشتم ای مولا جانم..

    آقا حسین جان..

    محرم آمد  ولی...

     خیلی از کسایی که سال قبل نوکری شما رو میکردن..امسال دیگه نیستن  ...

    امید وارم که این عزا داریها   اون دنیا به کمکشون برسه ...آقا....

    آقا خودت به دادشون برس...

    امسال محرم..روز عاشورا ..جای یکی از بهترین رفیقامون زیر نخل امام حسین خالیه...( حسن کوکبیان نظری)

    همون طوری که عاشورای 83 جای بابا ..وقتی که جلوی نخل میرفت و یا حسین میگفت  خالی بود..

    یا جای بابا بزرگم ( آقاجون) وقتی که شب عاشورا تا صبح زیر چادر حسینیه ..و روی سکوی تعزیه نماز میخوند...

    وقتی که محرم میاد جای خیلیها خالیه...

    خادم الحسین این نیست که حتما کاری کرده باشه  یا  تکیه زده باشه..

    همون که سینه میزنه برا آقا ...

    گریه میکنه..و با عزای حسین عشق میکنه...یه خادم الحسینیه...

    البته هر کسی کاری انجام میده یا کمکی میکنه به عشق آقاست...

    بهترین عزاداری برای آقا  شناخت ایشونه...

    کی بود ..چی گفت...چرا قیام کرد...با این که میدونست همه اهل بیتشون شهید میشن پس چرا بیعت نکرد..

    فلسفه محرم چیه ....یه چیزیرو میخواد به ما بگه  ..میدونیم چیه......

    وفاداریه  عباس...رشادت علی اکبر..فدا کاریه قاسم...بمیرم برای معصومیت علی اصغر..

    بمیرم برا دخترکی که از گوشش خون میچکید          با صورت کبود شده پای برهنه میدوید....

    اسارت اسرا.....وای چی کشیدن اهل بیت...

    خدایا ازت میخوام به ما همت بدی تا معرفت کربلا رو درک کنیم  ....

    آمین یا رب العالمین....



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در شنبه 85/10/30 و ساعت 10:0 صبح | نظرات دیگران()

    سلام..

    این جمعه هم رفت و نیامدی..

    خدا کنه امروز که پرونده های ما رو دیدی خیلی ناراحت نشده باشی..

    میدونم که ما بنده های گنه کار خیلی باعث رنجش شما میشیم...

    هر روز گناه میکنیم ..ناشکری..ناامیدی...بد زبانی..غیبت..تهمت..عصبانیت..و...............

    اونقدر عادی شده که مثل خوراک روزانه ست...

    آقا..یا امام عصر والزمان...میدونم که توقع زیادی دارم ولی ما از منتظران شما هستیم ..

    از شما میخوام پیش خدا شفاعت ما رو  تقبل کنی...

    میدونیم با معرفتی...به ما کمک کن بتونیم معرفت شما رو درک کنیم....

    الهم عجل لولیک الفرج



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در جمعه 85/10/29 و ساعت 8:45 عصر | نظرات دیگران()
    <   <<   36   37   38   39   40      >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    غم خرید نان در پایین شهر...
    سنگ قبر جالب و متاثرکننده یک دختربچه سرطانی
    توافق ضعیف ژنو در لانه جاسوسی
    پیام علی کریمی به گروهک تروریستی
    صدا و سیمای ایران=گسترش ماهواره
    یادداشت جالب یک ایرانی در پیج ظریف
    معنی « قتیل العبرات » چیست ؟
    زینب (س) چگونه کربلا را در تاریخ زنده نگه داشت؟
    داستان زیبای خیانت
    یک نمونه از هزار..........
    تصاویربیماری ناشناخته محمد امین
    غلامرضا تختی حالا در آمریکا زندگی میکند.
    پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت
    فقر فرهنگی و اجتماعی
    عاشورا در عاشورا...(عکسی درد آور )
    [همه عناوین(117)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا