توجه فرمایید........ شنوندگان عزیز...توجه فرمایید...خونین شهر...شهر خون...آزاد شد...
چه شور و شوق باحالی بود...کوچیک بودم ولی همه چیزو میفهمیدم....
...مردم تو خیابونا خوشحالی میکردن...نمیدونستن باید چی کار کنن..مست بودن...مست پیروزی
هر کسی میخواست یه جوری هیجانشو خالی کنه...میرفتن تو شیرنی فروشی..طبقو از
تو یخچال در میووردن و پخش میکردن....همه بیرون از خونه ها بودن تا احساساتشونو خالی کنن ..
نمیشد تو خونه موند ...اگه میموندی از دلتنگیه تو خیابون سکته میکردی ...باید میومدی تا
خوشحالیتو به همه نشون بدی...
پیرزن مهربون محلمون که پسرش تو جبهه شهید شده بود از خوشحالی گریه میکرد ...
یه کاسه نقل اوورده بود و رو سر مردم تو کوچه پس کوچه ها که خودشونم نمیدونستن کجا
باید برن میریخت...یادمه یه سری ریخته بودن پشت یه وانت و از اون بالا مردمو تهییج میکردن..
میرفتی بالا میومدی پایین یه دفعه میدیدی با مردم 10تامحله پایین تر رفتی.............
مردم تا چند روز آشفته بودن نه از بی نظمی بلکه از نظم نظام فداکاری..عشق به میهن...........
مسجد خرمشهرو که نشون میداد معنیه مقاومتو میفهمیدی...........
اون وقت بود که پوز عراقیا به خاک مالیده شد..اون که میخواست 3روزه تهرانو بگیره..نتونست
حتی از خرمشهر رد بشه...
بعد از این چند روز همه یه جورایی حالشون گرفته شد چون یه چیزی شنیدن.......
شما هم شنیدید......
ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته خون یارانت پر ثمر گشته
آه و واویلا کو جهان آرا.................. ....................................
مردا و زنای اون موقع با اسلحه سبک جلوی بعثیا وایسادن و شهید شدن... تا دونه آخرشون ...
تا من و تو زنده بمونیم و بتونیم ..داستانشونو تو وبلاگامون بنویسیم...خیلی سالارید
یا محمد و یا علی