همین جا و همین حالا باید بگویی ...تمام چیزهایی را که به تو گفتیم باید بگویی...
این آخرین سفر توست و دیگر فرصتی برای اعلام این اعلامیه نداری..
حجت را تمام کن و بگو آنچه را که مردم باید بدانند...درست که این مردم به ظاهر گوش میکنند
و به ظاهر با تو هستند...ولی تو باید وظیفه خود را انجام دهی تا بهانه ای برای آنان نباشد..
پس او دست به کار شد....
دستور داد همه بایستند و کسانی که رفته اند بازگردند و کسانی هم که نرسیده اند بیایند..
مردم به هم میگفتند چه شده ..و چرا باید بمانیم..
و دستور داد منبری بسازند تا بر بلندای آن برود و همه او را ببینند و صدایش را بشنوند...
مگر او چه میخواست بگوید که این همه جمعیت را از رفتن باز داشت و
در آن آفتاب سوزان دور هم جمع کرد
رفت بالا.. صحبت کرد و نشانی داد ..نشانی کسی را داد و همه آن نشانیها را تصدیق کردند..
در آن میان کسی نبود تا صاحب نشانی را نشناسد...
پس او دست صاحب نشانی را گرفت و بالا برد و با صدای بلند فرمود :
من کنت مولاه فهذا علی مولاه
در حاشیه به چیزی برخوردم که خیلی برام عجیب.. خیلی...
برای اینکه از املاء و درست نوشتن این حدیث عظیم که اقتدار شیعه و والی بودن مولایمان را ثابت
میکنه مطمئن بشم ..در موتور فارسی گوگل سرچ کردم و متاسفانه ..متاسفانه..فقط 72 مورد پیدا شد
که چند مورد هم مختص اهل سنت بود برای مخدوش کردن این حدیث...
این همه شیعه ..این همه تبلیغات بی مورد درباره همه چیز و هیچ چیز...
شرمنده شدم شرمنده مولایم ...که خودم ...خودم مطلبی ندارم برای این عظیم ترین واقعه تاریخی...
و این بزرگترین عید شیعیان.............
فقیریم....و فقر ما از جهل ماست...
یا محمد و یا علی