سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه بیندیشد از فرجام [بد] دور گردد . [امام علی علیه السلام]
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 30

سلام...

تا حالا صورت چروکیده و سیاه شده از تابش آفتاب دیدی......

مطمئنا دیدی ..ولی دقت نکردی..

چهره ی زحمتکش یک پیرمرد...دستای پینه بسته و زبر یک دل سوخته...

وقتی میبینیش که با این سن داره مثل یه کارگر ساده تو محوطه باغچه بیل میزنه..

زباله جمع میکنه..و هر کاری بهش بگن بایدانجام بده...

دلت براش میسوزه..و با خودت میگی:چرا باید با این سن و سال بیاد و این کارا رو انجام بده

و از خودت خجالت میکشی...میدونی چرا..؟

چون از صبح که میایی میشینی پشت میزت و آخر ماه که میشه حقوقت از اون بیشتره..

وقتی  بهش سلام میکنی ..با خنده جوابتو میده..و  چروکای بیشتری تو صورتش میوفته..

همیشه که از اونجا رد میشی..داره کار میکنه و زحمت میکشه وتو به نونی که در میاره

قبطه میخوری...چراااااااا؟

چون پولش برکت داره و از دست رنجی که زیر آفتاب سوزان تابستون و سرمای زمستون

به دست میاد زندگی میکنه...ولی تو چی ...

تابستونا  زیر کولر...زمستونا هم جای گرمو نرم داری ...

اینجاست که میفهمی پولت برکت پول اونو نداره..

وقتی باهاش دست میدی..کیف میکنی..دستای زبر و ضخیمش..تورو یاد مردای قدیمی می اندازه

مردای تلاش و کو شش....

ولی کسی اونا رو نمیبینه...چرااااااااااااا

برای اینکه همیشه تو چشم هستن...و به کارکردنشون عادت کردیم....

میدونید کی یادشون میوفتیم ...وقتی اعلامیه ترحیمشونو کنار کارت ساعت میبینیم........  



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در سه شنبه 86/2/4 و ساعت 6:8 عصر | نظرات دیگران()

    منتظریم ناظر اعمال ما......

     

     

    تاج گل نرگس مستان ما

    عشق دل و روضهء رضوان ما

    خاطرهء خوب گلستان ما

    ساز نی و ساغر شعبان ما

    عمر دلم بی تو به پایان رسید

    شاد کن ای نرگس جانان ما

    دیدهء ما دیده به پایان رسید

    باز کن ای باصر بینای ما..

    یا محمد و یا علی



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در شنبه 86/2/1 و ساعت 6:51 عصر | نظرات دیگران()

    سلام..

    بیایید از این به بعد خاطرات شیرین وبامزه که در طول زندگی برامون پیش اومده رو تعریف کنیم

    تا خستگی وبلاگ نویسامون در بره

    یه زمانی من تو بازار چراغ برق کار میکردم..یه روز اوستامون به ما که 3نفر بودیم گفت:

    کی شناسنامه یا گواهینامه داره ..تا بره این چک و نقد کنه... من ویکی دیگه که نداشتیم

    اون رفیقمون که تازه وارد هم بود گفت من گواهی نامه دارم...

    و رفت تا چک و نقد کنه ...

    وقتی برگشت ..گفت چک و بانک  نقد نکرد

    گفتیم :چرا.؟ مگه گواهینامتو نشون ندادی؟

    گفت نشون دادم ولی بانکی گفت این قبول نیست

    گفتیم :چرا؟گفت گواهی نامه ی تراشکاریه.....

     



  • کلمات کلیدی : ووم
  •  نوشته شده توسط مصطفی جلالی علیائی در سه شنبه 86/1/28 و ساعت 5:57 عصر | نظرات دیگران()
    <      1   2   3   4      >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    غم خرید نان در پایین شهر...
    سنگ قبر جالب و متاثرکننده یک دختربچه سرطانی
    توافق ضعیف ژنو در لانه جاسوسی
    پیام علی کریمی به گروهک تروریستی
    صدا و سیمای ایران=گسترش ماهواره
    یادداشت جالب یک ایرانی در پیج ظریف
    معنی « قتیل العبرات » چیست ؟
    زینب (س) چگونه کربلا را در تاریخ زنده نگه داشت؟
    داستان زیبای خیانت
    یک نمونه از هزار..........
    تصاویربیماری ناشناخته محمد امین
    غلامرضا تختی حالا در آمریکا زندگی میکند.
    پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت
    فقر فرهنگی و اجتماعی
    عاشورا در عاشورا...(عکسی درد آور )
    [همه عناوین(117)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا